English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5384 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Other Matches
he did not let us go U نگذاشت برویم
he did not let us go U ما را رهانکرد برویم
Are you ready to go? U حاضرید برویم ؟
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
Let us get out of here! U برویم از اینجا بیرون!
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
which way [to go] ? U به کدام طرف [برویم] ؟
Shall we go out for some fresh air ? U موافقی برویم کمی هوا بخوریم ؟
Lets go for a walk ( stroll) . U برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
So much for ... ! <idiom> U اینقدر از ... بس است ! [برویم سر موضوع یا چیز دیگری] [اصطلاح روزمره]
Lets go to my house for pot luck . U برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
How about going out together? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that... U که باید.....
outh U باید
shall U باید
must U باید
should U باید
maun U باید
ought U باید
in due f. U باید
the f. of a table U باید
to have to U باید
ought U باید وشاید
one must go U باید رفت
you must know U باید بدانید
it is necessary to go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
how shall we proceed U چه باید کرد
it is necessary for him to go U باید برود
as it deserves U چنانکه باید
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
i must go U باید بروم
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ought to go U باید بروم
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
it is to be noted that U باید توجه کردکه
the needful U انچه باید کرد
I must leave at once. باید فورا بروم.
shall i go? U ایا باید بروم
meetly U چنانکه باید و شاید
prettily U بخوبی چنانکه باید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
chicane U مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
you must go U شما باید بروید
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
enow U بسنده انقدرکه باید
you might have come U باید امده باشید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
loads U کاری که باید انجام شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
load U کاری که باید انجام شود
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
times U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
queueing U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com